#کیک_تولد
#کیک
#هندوانه
#انار
#یلدا
#چالش_یلدا
#قصه
#شب_یلدا

#قصه_یلدا

یادش بخیر
اون سالها
شب های یلدا همیشه مینشستیم زیر کرسی و مامان و بابا و خواهرم کنار هم کلی میخندیدیم و شاد بودیم و با هم گل میگفتیم و گل میشنفتیم آخر کار بابا تفالی میزد به کتاب پر محتوای حضرت حافظ و برامون از بیتهای قشنگش میخوند و ما لذت میبردیم
یادش بخیر کوچیک بودیم و همیشه شب یلدا آرزمون این بود که اون شب یک شب سرد و برفی باشه و لحظه شماری میکردیم که شب چله با اولین برفش مارو خوشحال کنه و فرداش هم برف سنگین بباره و مدرسه ها تعطیل بشه و بریم تو حیاط خونه برف بازی
رو برفها غلط بزنیم و از اون طرف هم مامان با ۴ کاسه برف و شیره آلبالو بیاد و ازمون پذیرایی کنه و ما بخوریم و درحالی که از شدت سرما دندون هامون صدای ویبره موبایل میده کیف کنیم.و واقعا هم هر سال به ارزومون میرسیدیم و از پشت شیشه بخار گرفته دونه های خوشگل برف رو با شوق و لذت و حتی جیغ از سر خوشحالی تماشا میکردیم و خدارو بابت نعمت بارش ها شکر میکردیم.
البته خداروشکر میکنم که الان هم که ۲۹ سال از بهترین سالهای زندگیم گذشته با وجود دو تا دختر ناز که خدا بهم هدیه کرده بازم شبهای چله میریم خونه مامان و باز هم با بابا و با خواهرم و دوتا دخترام و همسرم میشینیم زیر کرسی و گل میگیم وگل میشنفیم و فال میگیریم
و باز هم ارزو میکنیم تا در آخرین شب پاییز برف بباره و دلمون خوش بشه و بچه ها برن بازی کنن تو برفا و باز اینبار مامان با ۷ تا کاسه برف و شیره آلبالو بیاد و ازمون پذیرایی کنه.😊