سینه با سیخ چوبی

#سینه_با_سیخ_چوبی
#غذای_آسان
#فر
#ماکروفر
#دوران_کودکی
#ماکسیم_گورکی
#شاهزاده_خانه
ادامه داستان کودکی:
در گرداگرد ما همه چیز می لرزد فقط مادرم دست هایش را پشت سرش گذاشته به دیوار تکیه کرده،محکم و بی حرکت ایستاده است.صورتش تیره و آهنین و سخت به نظر می رسد چشم هایش را محکم فروبسته همیشه ساکت است مثل اینکه به کلی عوض شده،حتی لباسی که پوشیده به نظرم آشنا نیست.
جده ام چند بار آرام به او گفت:《واریا کاش یک چیزی می خوردی،هان!》
ولی مادرم خاموش و بی حرکت است.جده ام وقتی با من حرف می زند پچ و پچ می کند در عوض با مادرم بلند صحبت می کند ولی همیشه محتاط و سربه زیر است و کم سخن می گوید،به نظرم از مادرم می ترسد و من این را می فهمم،همین نکته مرا به جده ام خیلی نزدیک می کند.
مادرم ناگهان با صدای بلند و خشمناک گفت:《شهر ساراتوف هست پس ملوان چی شد؟》
حتی کلماتی که به کار می برد عجیب و بیگانه است،ساراتوف،ملوان!!
مرد چهارشانه ای که موی جوگندمی داشت و لباسی آبی به تن کرده بود جعبه کوچکی آورد.
سینه با سیخ چوبی
#سینه_با_سیخ_چوبی
#غذای_آسان
#فر
#ماکروفر
#دوران_کودکی
#ماکسیم_گورکی
#شاهزاده_خانه
ادامه داستان کودکی:
در گرداگرد ما همه چیز می لرزد فقط مادرم دست هایش را پشت سرش گذاشته به دیوار تکیه کرده،محکم و بی حرکت ایستاده است.صورتش تیره و آهنین و سخت به نظر می رسد چشم هایش را محکم فروبسته همیشه ساکت است مثل اینکه به کلی عوض شده،حتی لباسی که پوشیده به نظرم آشنا نیست.
جده ام چند بار آرام به او گفت:《واریا کاش یک چیزی می خوردی،هان!》
ولی مادرم خاموش و بی حرکت است.جده ام وقتی با من حرف می زند پچ و پچ می کند در عوض با مادرم بلند صحبت می کند ولی همیشه محتاط و سربه زیر است و کم سخن می گوید،به نظرم از مادرم می ترسد و من این را می فهمم،همین نکته مرا به جده ام خیلی نزدیک می کند.
مادرم ناگهان با صدای بلند و خشمناک گفت:《شهر ساراتوف هست پس ملوان چی شد؟》
حتی کلماتی که به کار می برد عجیب و بیگانه است،ساراتوف،ملوان!!
مرد چهارشانه ای که موی جوگندمی داشت و لباسی آبی به تن کرده بود جعبه کوچکی آورد.
مراحل تهیه
- 1
سینه های مرغ را به دلخواه برش دهید.(من حدود سه در سه سانت برش زدم.)
- 2
پیاز را خلال باریک کرده،سیر را رنده کنید همراه با نمک،فلفل،پودر تخم گشنیز و ماست به مرغها اضافه کنید.کمی از کره،زعفران و آبلیمو را نیز اضافه نمایید.
- 3
مواد را با مرغها مخلوط کرده کمی ورز دهید و بعد سلفون کشیده در یخچال به مدت یک روز،یک شب تا صبح و یا چند ساعت استراحت دهید.
- 4
سیخ های چوبی را در آب برای یکی دو ساعت خیس کنید.
- 5
فلفل های دلمه ای را درشت خرد کنید.فر را روی دمای ۲۰۰ درجه سانتیگراد از یک ربع قبل تنظیم کنید.
- 6
ته سینی فر را خوب چرب کنید.پیاز دومی را خلال نموده روی سینه بچینید و سیخ ها را روی پیازها و درون فر بگذارید.
- 7
یک ربع بعد کره را ذوب نموده همراه زعفران و آبلیمو بوسیله برس روی سیخ ها بکشید.(هر دو طرف)
- 8
دوباره در فر را بسته و یک ربع دیگر زمان دهید تا سینه ها پخته شوند.
- 9
چون فرها متفاوتند مواظب باشید حرارت زیاد آنها را خشک نکند.
- 10
بهتر است آغشته کردن مواد با کره را دو تا سه بار انجام دهید تا سینه ها خشک نشوند.نوش جان
کوک اسنپها
این دستور را امتحان کردید؟ عکس بگیرید و اینجا به اشتراک بگذارید
دستورهای مشابه
-
لوبیاپلو در پلوپز
#لوبیا_پلو#پلوپزآن کسی که فکر می کرد من از او متنفر هستم وقتی می دید که به او عرض ادب می کنم و لبخند می زنم تعجب می کرد و نمی توانست باور کند.در این صورت او برحسب طبیعت خودش یا نجابت و اصالت خانوادگی ام را تحسین می کرد و یا به تربیت بد خانوادگی ام توهین می کرد بدون اینکه متوجه شود که دلیل و انگیزه ی من خیلی ساده تر از این حرف ها بوده است، من حتی نام او را از یاد برده بودم.سقوط اثر آلبرکامو Marziyeh Rezaei Tafti -
حلوا با موز 😋
حلوایی بسیار خوشمزه و مجلسی است که طعم آن بی نظیر است و با یک بار خوردن آن عاشقش میشوید 😋 hooy rose 1381 -
رانی انبه
عشق و آزادی با هم حرکت میکنند. عشق، عکسالعمل نیست. اگر من تو را دوست بدارم چون تو مرا دوست داری، این معاملۀ محض است. چیزی که در بازار خریداری شود؛ عشق نیست. عشق این است که در عوض هیچ چیزی نخواهیم، حتی احساس نکنیم داریم چیزی میدهیم - و تنها چنین عشقیست که میتواند آزادی را بشناسد.#رانی#انبه#نوشیدنیبا دستور عالی دوست خوب و مهربونم @Hamideh_cook دلارام -
نسکافه با شیر عسلی
داستانی بسیار زیبا 🌺👌مــــــادر ♥️پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و مرتب از او عیادت می کرد.یک روز از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است. پس سریع خود را پیش مادر رساند تا قبل از این که مادرش از دنیا برود، او را ببیند.از مادرش پرسید:"مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ "مادر گفت:" از تو می خواهم که برای خانه سالمندان کولر بگذاری، چون آنها کولر ندارند و در گرمای تابستان اذیت می شوند.شیشه های شکسته را با شیشه های سالم عوض کنی تا از سوز زمستان در امان باشند.در حیاطش درخت بکاری تا در زیر سایه آنها استراحت کنند.در یخچال غذاهای خوب بگذاری. چه شبها که بدون غذا خوابیدم."فرزند با تعجب گفت:"داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی و قبلا به من گلایه نکردی؟"مادر پاسخ داد:" بله فرزندم. من به گرما و سرما و گرسنگی خو گرفته ام و عادت دارم ولی می ترسم وقتی فرزندانت در پیری تو را به اینجا می آورند، اذیت شوی چون من تورا در ناز و نعمت بزرگ کرده ام." 😔😔😔"قدر این فرشته الهی رو بیشتر بدونیم"روز مـادر مبارک🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺ممنونم از دوست عزیز و خوبم @Fateme31385b مطبخ لیلا -
کتلت مرغ 🌸 کوکوی مرغ (متفاوت)
آدمای زیادی را دیدهامدرون عکسها لبخند نمیزنندکه دماغشان کشیده نشود و بزرگ به نظر نرسد!بخندید حتی اگه دماغتان بزرگ شودحتی اگه کنار چشمانتان چروک بیوفتدو آنها کوچکتر از حد معمول، به نظر برسند.بخندید، با صدای بلند بخندید که حالِ خوبتان جهان را پر کند....#کتلت_مرغبا دستور دوست عزیز کوکپدی@matbakhe_leyla#کوکوی_مرغیه دستور عالی و خوشمزه که سریع هم درست میشه👌پیشنهادمیکنم امتحان کنید😋#مهربانی Ashpazye_parchin -
جوجه کباب سیخ چوبی در توستر
#جوجه_کباب_سیخ_چوبی#جوجه_کباب#سرآشپز_طلایی♥️♥️♥️عباس جان! از تو که می نویسم، تمام کلمات خیس اند و در سکوت یاد تو، چیزی جز دریا نمی گذرد. ای ایستاده ترین دریا ! مشک خالی ات، اشتیاق تمام آب های جهان را برانگیخته است تا قطره قطره تو را فریاد کنند.امروز، کتاب عاشورا را که ورق می زنی، با مقدمه عباس آبرو می گیرد تا بلندترین شعر خون، به نام تو سروده شود و به امضای حسین علیه السلام برسد.بوسه می زنم بر دستانی که از مسیر فرات برگشت تا نمایش وفا را در قلب هر مسلمان، به تعزیه بنشیند؛ از آن روز، تمام رودها سراسیمه پی تو می گردند.♥️♥️♥️♥️ 🍃Ma Akbari🍃 -
ترشی گوجه سبز خام
#ترشی#ترشی_گوجه_سبز#دور_نریزیم#ترشی_تند#دوران_کودکی#ماکسیم_گورکیگوجه سبزهای سالم را برای خوردن کنار گذاشتم و با گوجه های لک دار و کوچکتر این ترشی را درست کردم،شما با هر نوع میوه خام و سفت می توانید این ترشی را درست کنید.در ضمن سال پیش با انبه خام این ترشی را درست کردم اما موفق نشدم دستورش پست کنم.ادامه داستان دوران کودکی:چشم های جدم برق می زد و تعجب در این بود که آدم به این کوچولوئی چطور می تواند این فریادهای کرکننده را سر بدهد.مادرم از پشت میز برخاست و آرام به سوی پنجره رفت و به همه پشت کرد،ناگهان دائی میخائیل سیلی سختی به صورت برادرش نواخت او هم فریاد بلندی کرد و با دائی میخائیل گلاویز شد و هر دو نفس زنان و آخ و واخ کنان و ناسزاگویان به روی زمین غلطیدند.بچه ها گریه سردادند،خاله ناتالیا آبستن بود و مایوسانه فریاد می کرد،مادرم بغلش کرد و به سوئی برد.دایه یوگنیا که زنی آبله رو و بانشاط بود بچه ها را از مطبخ بیرون کرد.صندلی ها واژگون می شد،تسیگانو یکی از شاگردان کارخانه که جوان بود و شانه های پهنی داشت سوار دائی میخائیل شد و استاد گریکوری ایوانویچ که سری طاس و ریشی انبوه داشت و عینک دودی به چشم گذاشته بود با کمال آرامش دستهای دائی ام را با حوله بست. Marziyeh Rezaei Tafti -
حلوا بحرینی (دسر ماه رمضان)
سلامم🙆🙆شبتان پرستاره🔹یکی از صالحان دعا میکرد :پروردگارا ! در روزی ام برکت دهکسی پرسید : چرا نمیگویی روزی ام ده ؟🔹گفت : روزی را خداوند برای همگان #ضمانت کرده است . اما من برکت را در رزق طلب می کنم ، چیزی است که خدا به هر کس بخواهد می دهد .#برکت🔹اگر در مال بیاید ، زیادش می کند .اگر در فرزند بیاید ، صالحش می کند .اگر در جسم بیاید ، قوی و سالمش می کندو اگر در قلب بیاید ، خوشبختش میکند .─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ممنون از حمیده جان کدبانوی عزیز آموزش آنلاین👈 1402/1/29👉@Hamideh_cook 🌷🌷#کوک#دسر بنفشه🇮🇷 -
ناگت مرغ
#ناگت#ناگت_مرغ#افطاری#ناهار#شام#دوران_کودکی#ماکسیم_گورکیادامه داستان دوران کودکی:مادرم به ندرت روی عرشه کشتی می آید و از ما دوری می کند،خاموش است پیکر موزون و صورت تیره و آهنین و گیسوان بافته آش که چون تاج سنگینی بر سرش قرار داشت اکنون تو گوئی در پشت مه یا ابر رقیقی قرار گرفته و به دشواری به خاطرم می آید.از پشت این ابر رقیق از دور،دو چشم خاکستری و نامهربان که شبیه چشمان ننه بزرگم هست به من نگاه می کنند،یک بار با لحن خشنی به جده ام گفت:《مادر مردم به شما می خندند!》جده ام با بی قیدی پاسخ داد:《بگذار بخندند،مگر چطور می شود!》به یاد دارم همین که شهر نیژنی نمایان شد جده ام مثل بچه ها اظهار خشنودی کرد و دست مرا گرفت و کشید و به سوی لبه کشتی برد و فریاد برآورد:《نگاه کن،نگاه کن چقدر خوب است!این همان نیژنی عزیزم است،جان و دلم است!ببین چه زیباست!کلیساهایش را نگاه کن مثل اینکه پرواز می کنند!》بعد در حالی که نزدیک بود اشک از چشمانش سرازیر شود از مادرم خواهش کرد:《واریوشا یکخرده نگاه کن!آخر فراموشش کرده ای!ببین چه زیباست،حظ کن!》مادرم با همان چهره گرفته تبسمی کرد. Marziyeh Rezaei Tafti -
بال و بازو سوخاری
#بال_سوخاری#بازو_سوخاری#آشپزی#خاطره#داستان#دوران_کودکی#ماکسیم_گورکیدوران کودکیدومین چیزی که در خاطرم محفوظ مانده روزی ست بارانی،گوشه خاموش قبرستانی ست روی شیب لغزنده توده خاک چسبناکی ایستاده ام و توی گودالی را نگاه می کنم.در این گودال تابوت پدرم را فرونهاده اند ته گودال آب زیادی دیده می شود و توی آب قورباغه ها هستند.در کنار مزار،من،جده ام و پاسبانی که از سرتاپایش خیس بود و دو موژیک اخمو بیل به دست ایستاده ایم،باران گرمی بر ما می بارد مثل نرمه شیشه ریز است.پاسبان کنار رفت و گفت:《پر کنید.)جده ام گریه سر داد و صورت را با روسری اش پوشاند.موژیک ها خم شدند و با شتاب خاک ها را توی قبر ریختند،آب صدا کرد قورباغه ها از روی تابوت برجستند و به جدار گودال چسبیدند ولی خاکی که فرو می ریخت آن ها را به قعر گودال انداخت.موژیک=به افراد قدیمی روسیه که دارای ریش بلند و لباس ژولیده بودند گفته می شود.(مرد دهاتی یا روستایی روسی) Marziyeh Rezaei Tafti -
مخلمه عراقی 🌸
در دنیای امروز فقرآتشی است که خوبی ها رامیسوزاند و ثروت پرده ایستکه بدیها را می پوشاندو چه بی انصافند آنانکه یکیرا می پوشانند به احترامداشته هایش ودیگری رامی سوزانند به جرم نداشته هایش...#مخلمه_عراقیبا دستور دوست عزیز کوکپدی@cook_farvashi_63#املت Ashpazye_parchin -
مرغ لواشکی 🌸
آدمها فکر میکنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگیمیکنند ، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.فکر میکنند میتوانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!اما حقیقت ندارد..اگر ما جسارت طور دیگری زندگیکردن را داشتیم،اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،اگر آدمِ ساختن بودیم،از همین جای زندگیمان به بعد رامیساختیم ... 🌱#مرغ_لواشکیبا دستور دوست عزیز کوکپدی@cookfood1400بسیارخوشمزه و متفاوت پیشنهاد میکنم امتحان کنید👌😋#مرغ #لواشک Ashpazye_parchin -
جوجه کباب زعفرانی در فر با سیخ چوبی
#زرد #سرآشپز_طلاییچندین سال هست که با گران شدن گوشت قرمز، «جوجه کباب» جای خود را در زندگی ایرانیان باز کرده است. هرچند مرغ رتبه بالایی در رنکینگ خوراکیهای ایرانی دارد، ولی جوجه کباب بهطور خاص یکی از غذاهای مورد علاقه ماست، آن هم در نبود دیگر کبابهای گوشتی.یکی از دلایل این که جوجه یکی از پرطرفدارترین غذاهای ایرانی است، آماده کردن سریع و کم دردسرش است. کافی است شما موادش را در خانه مخلوط کنید چند ساعت بعد میتوانید هر جایی که خواستید آنها را به سیخ بکشید و نوش جان کنید، ولی در این میان پخت آن قلقهایی دارد که شاید به تعداد هر ایرانی، بتوان یک روش پخت ارائه کرد. جالب این جاست که همه معتقدند بهترین روش را بلدند و بهترین جوجه را درست میکنند. همین تکثر و تنوع در پختن جوجه کباب، باعث شده است که به غذایی خاص تبدیل شود.#جوجه_زعفرانی#جوجه_کباب_در_فر نگاتیو -
جوجه کباب با سیخ چوبی
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ می گذرد،ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنندﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند. ماهان -
عدس پلوی خوشمزه من
#عدس_پلو#پلو#افطاری#رمضان#دوران_کودکی#ماکسیم_گورکیادامه داستان دوران کودکی:کشتی روبه روی شهر زیبا میان رودخانه متوقف شد.سراسر پهنای رودخانه پر از کشتی بود و صدها دکل سطح آب را چون پشت خارپشت نموده بودند.به محض توقف کشتی،قایق بزرگی که مردم بسیاری بر آن سوار بودند به سوی ما پیش آمد و با چنگک به پلکانی که فرو افکنده بودند چسبید و مسافرین یکی در پی دیگری به روی عرشه کشتی آمدند.پیشاپیش همه پیرمرد کوچولو و خشکی به شتاب حرکت می کرد،لباسش بلند و مشکی و ریش کوچک و به رنگ طلای سرخ،نیشش چون منقار پرندگان و چشمانش سبز بود.مادرم به صدای بلند و بم فریاد برآورد:《پدرجان!》و به سوی او دوید و او سر مادرم را گرفت و دستهای کوچک و سرخ خود را به سرعت به گونه های او می کشید و جیغ کشان می گفت:《آهان خوب چطوری؟؟》جده ام گوئی در آنِ واحد همه را در آغوش کشید و بوسید،مثل فرفره می چرخید.مرا به سوی آنهائی که پیشواز آمده بودند هل داد. Marziyeh Rezaei Tafti -
کباب کوبیده من
#کباب#کباب_کوبیده#دستپخت_من#افطاری#دوران_کودکی#ماکسیم_گورکیادامه داستان دوران کودکی:جده ام مرا به سوی آنهائی که پیشواز آمده بودند هل داد و به شتاب چنین گفت:《خوب،زود باشید!این دائی میخائیلو است،این هم یاکوف است این خاله ناتالیا،این ها هر دو برادرند هر دو اسمشان ساشا است،این هم خواهرم کاتریناست اینها همه خویش و قوم های من هستند،ببین چقدر زیادند!》جدم به او گفت:《مادر حالت چطور است؟》سه بار همدیگر را بوسیدند.جدم مرا از میان جمعیت بیرون کشید و سرم را میان دو دست گرفت و پرسید:《تو مال کیستی؟》جواب دادم:《مال حاجی طرخان از توی اطاق کشتی》جدم رو به مادرم کرد و گفت:《چه می گوید؟》بعد بدون اینکه جوابی بشنود مرا کنار کرد و گفت:《 استخوان گونه آش به پدرش رفته،خوب سوار قطار شوید!》به ساحل پیاده شدیم و دسته جمعی در راه پرفرازی قدم گذاشتیم که با قلوه سنگ های درشت مفروش شده بود و از میان دو خاکریز بلند که علف خشک و لگدخورده آن را پوشانده بود عبور می کرد.جد و مادرم پیشاپیش حرکت می کردند،قد جدم به بازوی مادرم می رسید،قدم های تند و کوتاه بر می داشت.دنبالشان میخائیل که سیه چرده بود و موی صافی داشت و مانند جدم خشک بود حرکت می کرد. Marziyeh Rezaei Tafti -
کته ماش پلو(دمپختک ماش)
#ماش_پلو#دمپختک#ناهار#شام#خاطره#مادربزرگ#دوران_کودکی#ماکسیم_گورکیخاطره مادربزرگ:بعضی وقت ها از صدای ریزش چیزی از جایی نامعلوم بیدار می شدم صدای خوشایندی بود. آنگاه مادربزرگم را می دیدم با چارقد سفیدی بر سر در حالی که سینی بزرگ و گردی در دست داشت.گاه سینی را کج می گرفت و گاه راست و...خوب که نگاه می کردم دانه های ریز ماش از بالا به پائین سینی فرود می آمدند و سنگ ریزه ها و مواد زائد آن ابتدای سینی می ماندند و این روش پاک کردن ماش توسط مادربزرگ بود برای دمپختک خوشمزه مادر🍃🍃🍃ادامه کتاب دوران کودکی:بعد سوار درشکه شدیم و از یک خیابان پهن و خیلی کثیف،از میان دو ردیف خانه های قرمز تیره گذشتیم.من از جده ام پرسیدم:《قورباغه ها از آنجا بیرون نمی آیند؟》جواب داد:《نه دیگر درنمی آیند،خدا به همراهشان!》پدر و مادرم این قدر اسم خدا را نمی بردند و این طور خودشان را نزدیک به او نمی شمردند.چند روز بعد من،جده و مادرم سوار کشتی بخار شدیم.اطاق کوچکی گرفته بودیم ماکسیم برادر کوچکم مُرد و او را در پارچه سفیدی پیچیدند و با نوار قرمز طناب پیچ کردند و روی میز در گوشه ای گذاشتند.روی صندوق ها و بقچه ها جاگرفته ام و از پنجره گِرد و برجسته که درست مثل چشم اسب است نگاه می کنم،از شیشه خیس متصل آب گل آلودِ کف امواج فرو می چکد گاهی هم موجی پشت پنجره را می شوید من بی اختیار به روی کف اطاق می پرم،جده ام می گوید:《نترس!》 آنگاه با دست های نرمش بلندم می کند و دوباره روی بقچه ها می گذاردم.مه نمناک و خاکستری رنگی روی آب گسترده است،آن دورادور یک جا زمین سیاه رنگی نمایان می شود و باز در مه و آب ناپدید می شود. Marziyeh Rezaei Tafti -
جوجه رستورانی حرفه ای کنجدی
در اینجا به چند نکته در مورد نرمی و بافت جوجه خدمت عزیزان ارائه خواهم کرد•که هم میتوانید به سیخ کشیده و کباب کنید و یا مثل من در تاب سرخ کنید•📍♨️ نکته بسیار مهم :اضافه کردن آبلیمو نمک و سس مایونز ( روغن یا کره) در اول منریت بافت جوجه را بسیار سفت می کند و به دلیل سس مایونز (روغن یا کره) زعفران دم کرده کامل به خورد جوجه نمی رود و طعمی که از آن انتظار دارید را به شما نمیدهد و رنگ جوجه کمرنگ تر خواهد بود• پس با استفاده از این دستور بهترین جوجه عمرتان را بخورید•🤗🤣فقط یکم حوصله میخواد 😅 👩🏻🍳 آشپز دهه 80 حرفه ای -
کیما با شوید تازه
#نیم_ساعته#سرآشپز_طلایییکی بود، یکی نبود.خاطره ای که می خواهم بنویسم مربوط به زمانی است که مادر عزیزم تازه به خانه بخت پا گذاشته بود.آن روزها یخچالی وجود نداشت تا همه چیز را فریز کرده و یا به یخچال سپرده تا برای دفعات بعدی خانم خانه همه چیز دم دستش باشد.یک شب دم دمای غروب چند نفر از آشنایان سرزده برای شام مهمان پدر و مادرم می شوند.خوشبختانه پدر گوشت گوسفند همان شب خریداری کرده و به همین علت مادر به جان گوشتها می افتد. از استخوان و چربی گوشتهای سرخ و خالص را جدا کرده و با چاقویی تیز باز به جانشان می افتد و ریز ریزشان می کند.بعد روغن پیازی ساخته و گوشتها را افزوده و شوید فراوانی که در اندرونی موجود بوده به این مواد اضافه می کند و با نان محلی، ماست تازه و...از مهمانان به خوبی پذیرایی می کند.مادرم می گوید: کیمای آن شب موجبات تعجب مهمانها را برانگیخته و از طعم و عطر این غذایی که سریع آماده شده بی نهایت تعریف و تمجیدها کرده و به کدبانوگری مام مهربانم مهر تایید زدند.مادر شوید تازه را باعث خوشمزگی و متفاوت بودن این غذا می دانست. Marziyeh Rezaei Tafti -
خوراک کوفته قلقلی مرغ و سیب زمینی به سبک ترکی 😋😍
دنیا به آدمای معمولی هم نیاز دارهاما خیلی حیفه تو یکی از اونا باشی...توی مار پله زندگی مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه،تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه ...ایستاده ام؛ قاطعانه، مصمم و چشم در چشم روزگار ترش و عبوسی که آدمی را دست کم می گیرد.من به زیبا بودن فصل بعدی زندگیمایمان دارم چون نویسنده ش رو میشناسممحکم باشپشت تمام آرزوهایت خدا ایستادهکافی است که به حکمتش ایمان داشته باشی و باور داشته باشی تا بهترینها سر راهت قرار بگیرد ... با تشکر از دوست عزیز کوکپدی فاطمه جان 🙏🌹🙏@nazaninzahra2021#کوک_اسنپ#المپیک_جهانی_کوکپد۲۰۲۴#گوشت_چرخ_کرده Mozhgan Azhir -
جوجه کباب🐥
#جوجه_کباب# جوجه_ درباغ#سرآشپز_طلایی#سیزده_بدرسلام دوستان جای شما سبز جمعه سیزدهم فروردین ۱۴۰۰ هجری شمسی در باغ همسرم روز سیزده نوروز باستانی را به شب رساندیم.با شنیدن صدای آواز گنجشک ها، بلبلان حتی قارقار کلاغ ها حال خوشی به همه دست داد.حوالی عصر نسیم ملایمی وزید و کم کم نسیم پر زورتر شده به بادی پر هیاهو تبدیل شد و در پی آن قطراتی باران و باران نیز کمی ریزشش تندتر شد و رونقی به درختان و باغ بخشید و البته حال و هوایمان را به زیبایی هر چه بیشتر بهاری کرد.عزیزانی که باغ دارند می دانند چه صفایی در باغ نهفته است.به سبزه، گیاه، درخت، گل و شکوفه که می نگری دلت زنده می شود، لبخند به روی لبانت می نشیند و ساعات را به خوشی و لذتی سالم می گذرانی، امید که تمام مردم سرزمینم اگر شده صاحب یک باغ کوچک باشند و روزگار را با دیدن باغ و محصولات خودشان به شادی بگذرانند.با اجازه شما سروران چهارشنبه شب مرغ با وجود عزیز شدن ها و کمیاب شدن هایش توسط همسر محترم خریداری شد تا تازه و بدون آنکه به دستان یخ زده فریزر سپرده شود تکه تکه شده و بساط ناهار روز جمعه را مهیا سازد.با کمک همسرم ( مشارکت در بعضی امور لازم و ضروری ست.) مرغها را برش دادیم و بقیه کارها به من محول شد تا کمر همت ببندم و آنها را مزه دار کنم.چند سالی ست علاوه بر انبار کردن انار، همسر گرامی گودال بزرگی کنار یکی از کرت ها حفر کرده و تعدادی از انارها را در آنجا انبار می کنند که تا الان که پنج ماه از برداشت انار گذشته همچنان تر و تازه هست.ما در تفت به آن انارِ زیرِ گِلی می گوییم. چند عکس هم از فضای سبز باغ گرفته ام و هم انار زیر گلی که در قسمت مراحل پیشکش چشمان زیبایتان می کنم. Marziyeh Rezaei Tafti -
عدسی
#عدسی#صبحانه#غذای_ساده#حبوباتبا سلامخلاصه کتاب قانون ۵ ثانیه:با خودم گفتم:《همین است فردا صبح مانند این موشک خودم را از رختخواب به بیرون پرتاب می کنم،آن قدر سریع حرکت خواهم کرد که وقت نکنم خود را از این کار منصرف کنم.این مهمترین نکته ی داستان من است غریزه ی پرتاب شدن از رختخواب همان خود درونی من بود که به حرف آمده بود،دنبال کردنش زندگی ام را دگرگون کرد.》 Marziyeh Rezaei Tafti -
فلافل عربی🌯
فلافل یکی از غذاهای خوشمزه ای هست که میتونیم توی خونه با طعم بیرونی و حتی خوشمزه تر و بهداشتی تر درست کنیم 🤪🤩 زیزی -
کلوچه زنجبیلی سبزواری
در " نقاشی هایم " تنهاییم را پنهان می کنمدر " نوشته هایم " درد دلم را...در " دلم " دلتنگی ام را...در " سکوتم " حرف های نگفته ام را...در " لبخندم " غصه هایم را..." دل " من......... چه خردساااااال است...!!!ساده می نگرد..!! ساده می خندد..!! ساده می پوشد..!! ساده می گرید..!!" دل " من.........از تبار دیوارهای کاهگلی است...!!!ساده می افتد..!! ساده می شکند..!! ساده می میرد..!! "" خیلی ساده ""با تشکر از دوست عزیزم فاطمه جان برای آموزش این دستور عالی 🙏❤⚘ @Fateme_1362من یه کوچولو توی رسپی سیخ زدم اما چون فاطمه جون گفت سیخ نزنید نمی نویسم چیکار کردم 😉🤭😁#کلوچه_زنجبیلی#کلوچه_سبزواری#کوک_اسنپ Mozhgan Azhir -
کتلت سیب زمینی و مرغ
معمولا بیشتر کتلت ها با مواد اولیه تقریبا یکسانی آماده می شوند و چیزی که آنها را از هم متمایز می کند نوع ادویه های به کار رفته است که مزه های متنوع و متفاوتی را برای ما خلق می کند رزا -
پلو_خورشت مرغ زعفرانی
#پلو_خورشت_مرغ#ماه_رمضان#افطاری#سرآشپز_طلاییبهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنیددسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است کهاگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد . . . 🍃Ma Akbari🍃 -
اسموتی سه میوه
#اسموتی#اسموتی_سه_میوه#شربت#شربت_خنک#دور_نریزیمیک دروغ ممکن است دنیا را دور بزند و به جای اولش برگردد اما در همین مدت یک حقیقت هنوز دارد بند کفش های خود را می بندد تا حرکت کند. مارک تواینچند عدد زردآلو،موز و یک عدد انبه گوشه یخچال در حال استراحت بودند که حال و روز خوبی هم نداشتند😀همه را روانه مخلوط کن کردم و اسموتی خوشمزه ای ساختم،امید مورد پسند کوکپدیون و دیگران قرار گیرد.🤔من این اسموتی را با طعم بیشتر موز می پسندم و موز بیشتری ریختم شما هر کدام از این میوه ها را که بیشتر می پسندید بیشتر استفاده کنید.فکر کنم زردآلوی کمتری بریزید اسموتی خوشمزه تری خواهید داشت.اگر مایلید میوه های خرد شده را نیم ساعت در فریزر قرار داده بعد مخلوط کنید. Marziyeh Rezaei Tafti -
دمنوش گرم☕☕
مردم برای ابراز نارضایتی از مشکلاتشان همیشه به سراغ حکیمی میرفتند. یک روز، او برای همه یک جک تعریف کرد و همه قهقهه زدند.بعد از چند دقیقه، آن جک را تکرار کرد و تعداد کمی خمدیدندوقتی او این جک را برای بار سوم گفت، کسی نخندیدحکیم گفت:شما نمیتوانید بارها و بارها به یک جک بخندید، پس چرا برای مشکلات مشابه بارها و بارها گریه میکنید؟ Mahboobeh -
دسر کنافه پنیری
#دسر#کنافه#شعریه#کادایف#سرآشپز_طلایی#پیشبند_طلایی۲۳#GoldenApron23تازگی ها به این فکر افتاده ام که وضع مالی هموطنانم را محاسبه و با هم مقایسه کنم،گفتم بهتر است از حس بویایی ام بهره ببرم و فهمیدم که همسایه دست راستم ثروتمند است چرا؟؟چون هر روز وقت ناهار عطر و بوی برنج شمال خانه اش را که نه بلکه کوچه را برداشته ولی همسایه روبه رو انگار هیچ وقت ناهاری نمی پزد چون بو و عطری از خانه اش بلند نمی شود و همسایه دست چپ ماهی یک بار عطر برنج شمال از خانه اش بلند می شود این است وضع مالی سه خانواده در یک کوچه از یک خیابان و یک شهر و یک کشور با کمک از حس بویایی🤔 Marziyeh Rezaei Tafti -
بادمجون سوخاری
از سلطان ظالمی پرسیدند: چه می خوری؟گفت :گوشت ملتگفتند با چه مینوشی؟گفت : خون ملتگفتند چه میپوشی؟گفت: پوست ملتگفتند اینها را از کجا می آوری؟گفت : از جهل ملت...👤عبید زاکانیممنونم از شما@ali_moodi مطبخ لیلا
دستورهای پیشنهادی بیشتر
نظرات (7)